رتبه یک مهندسی برق/ به دوستانم میگفتم از مدرسه فرار کنیم! افسون علیدادی

بدون شک به دست آوردن رتبه یک برای هر داوطلب آزمون ارشد بهترین نتیجه است. هر کسی برای رسیدن به این هدف ممکن است راه و روش خودش را داشته باشد. اما جدا از این موضوع، یک پیشزمینه فکری که دیگران درباره رتبههای تک رقمی و به خصوص رتبههای برتر دارند این است که فکر میکنند آنها افرادی بسیار جدی و خشک و به اصطلاح عصا قورتداده هستند! اما مطمئن هستم که با خواندن گفتگوی ما با «افسون علیدادی شمسآبادی» نظرتان درباره این افراد عوض میشود. او رشته امتحانیاش مجموعه مهندسی برق بود و سال 90 توانست در کنکور ارشد رتبه یک را به دست بیاورد.
دوره دبیرستان چه رشتهای را انتخاب کردی و در کدام مدرسه بودی؟
رشتهام ریاضی-فیزیک بود و سه سال دبیرستان را در مدرسه صفورا گذراندم. البته پیشدانشگاهی را هم آنجا بودم.
شما از آن دانشآموزهایی بودی که در کلاس دست به سینه مینشینند و خیلی خشک و جدی هستند؟!
نه، من اتفاقا خیلی هم شوخ هستم (خنده). البته این را بیشتر باید از دوستانم بپرسید. ولی اینطور که شما گفتید هم نبودم! حتی اطرافیان و آشنایان هم وقتی من را میدیدند، میگفتند "به تو نمیآد رتبه یک باشی"! در مدرسه و دوران دبیرستان شیطنتهایی هم داشتم! مثلا به دوستانم میگفتم که از مدرسه فرار کنیم! که البته یک بار هم این کار را عملی کردیم!
بعد هم از مدرسه فرار کردی و وارد دانشگاه شدی!
(خنده) البته درس خواندم! در کنکور سراسری شرکت کردم و با رتبه 728 قبول شدم. بعد هم رشته مهندسی برق را انتخاب کردم و به دانشگاه صنعتی اصفهان رفتم. ترم 9 را مرخصی گرفتم که برای ارشد بخوانم. بعضی از واحدهایم ماند برای ترم بعد. برای همین دوران کارشناسی را 5ساله گذراندم. مدرک کارشناسی را هم با معدل کل 40/18 گرفتم.
شما که اهل شیطنتهای مدرسهای بودی، دوران دانشگاه هم از این کارها میکردی!؟ مثلا از کلاس اخراج نشدی!؟
از کلاس که اخراج نشدم، ولی گاهی وقتها پیش میآمد که به بعضی از کلاسها نروم! مثلا ریاضی 1 و فیزیک 1. البته این کلاس نرفتنها بیشتر برای ترم یک و دو بود. بعضی از واحدها که تخصصی نبودند را هم خودم میخواندم. دروه لیسانس، من جزوهنویس بچهها بودم! من جزوه مینوشتم و دیگران از روی این جزوه کپی میگرفتند. فکر کنم هنوز هم جزوههای من آنجا باشد!
مطالعه برای آزمون ارشد را از چه زمانی شروع کردی؟ برنامه خاصی هم داشتی؟
تقریبا اوایل تیر ماه بود که در کلاسهای پارسه ثبتنام کردم و از همان موقع هم درس خواندن برای ارشد شروع شد. قبل از کلاسها، جزوههای خودم را میخواندم. برنامه درس خواندنم به این شکل بود که برای خودم تعیین میکردم در یک مدت زمان مشخص، کدام کتاب را تا چه قسمتی باید تمام کنم. بعد از آن هم فقط کتابهایی را که پارسه معرفی میکرد، میخواندم. درس خواندنم در روز به طور میانگین 7ساعت میشد. هدفم این بود که رتبهای بیاورم که در دانشگاه صنعتی شریف قبول شوم.
یادت هست بالاترین و پایینترین درصدی که زدی چقدر بود؟
اگر اشتباه نکنم پایینترینش نزدیک به 40درصد بود و بالاترینش هم 72درصد.
زمانی که برای ارشد درس میخواندی، پیش میآمد که خسته شوی؟ آن موقع چه کارهایی میکردی؟
بله، خسته هم میشدم. به خاطر برنامهای که برای خودم داشتم و میزان درسها، چندان وقتی برایم نمیماند که بخواهم کارهای زیادی انجام دهم. بیشتر تلویزیون نگاه میکردم. چون وقتم را بیشتر با کتاب میگذراندم، دیگر حوصله مطالعه غیر درسی را نداشتم! سرگرمیام پیادهروی و قدم زدن در پارک بود. آن موقع چون میخواستم به هدفم برسم، وقت زیادی برای کارهای دیگر نداشتم، اما الآن کلاسهای متفرقه میروم؛ مثل کلاس زبان و اروبیک.
بعد از اینکه رتبه یک شدی، دوستانت بیشتر چه سوالهایی از تو میپرسیدند؟
بیشتر دو سوال بود که میپرسیدند: چه درسی خواندی و از چه زمانی شروع کردی. به آنها پیشنهاد میکردم که اگر میخواهند قبول شوند، حتما در پارسه ثبتنام کنند، وگرنه قبول نمیشوند!
چون داری با ما صحبت میکنی این حرف را میزنی!؟
نه. پارسه واقعا به من کمک کرد. آزمونهایش خیلی خوب بود. در آزمونهای پارسه هم که شرکت میکردم، رتبههای یک یا دو میشدم. یک بار که خیلی بد تست زدم، رتبهام 3 شد! بعد از اینکه رتبه یک را به دست آوردم، از موسسههای دیگر با من تماس گرفتند، اما من پیشنهادشان را قبول نکردم. میدانم که اگر به رتبه یک رسیدم با کمک پارسه بوده. برچسبها: نخبگان
|